❤❤❤ جوون بارجینی ❤❤❤

نوشته های یک جوون

❤❤❤ جوون بارجینی ❤❤❤

نوشته های یک جوون

❤❤❤ جوون بارجینی ❤❤❤

می نویسم برای محله‌ام بارجین، برای شهرم میبد، برای استانم یزد و برای وطن عزیزتر از جانم ایـــــــــــــــــران.
و می نویسم برای ❤❤دلـــم❤❤

طبقه بندی موضوعی

چادر = امنیت

چهارشنبه, ۵ فروردين ۱۳۹۴، ۰۴:۰۰ ق.ظ
دخترک متلک های زیادی در طول مسیر خوابگاه تا دانشگاه میشنید!
تصمیم گرفته بود بیخیال درس و مدرک شود.
یک روز به امامزاده نزدیک دانشگاه رفت.کنار ضریح نشست.زیر لب چیزی میگفت انگار...
چند ساعت بعد،باصدای زنی بیدار شد:خانم!خانم!بلند شو.سر راه نشستی.مردم میخواهند زیارت کنند.
دخترک سراسیمه بلند شد.باید خودش را قبل از8به خوابگاه میرساند.به سرعت حرکت میکرد،اما انگار چیزی شده بود؛دیگر کسی به او بد نگاه نمیکرد!احساس امنیت داشت.
باخود گفت:مگر میشود اینقدر زود دعایم مستجاب شده باشد؟!
یک لحظه به خودش آمد...
چادر امامزاده هنوز روی سرش بود!
  • جوون بارجینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">